سه‌شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶ - ۱۵:۰۴
۰ نفر

نفیسه مجیدی‌زاده: چشم‌هایتان را نیمه‌باز نگه‌دارید و از لابه‌لای مژه‌ها به شهر نگاه کنید.

دوچرخه شماره ۸۸۲

همه‌چیز در سایه می‌رود و مبهم می‌شود، رنگ‌ها در هم می‌روند وانسان‌ها قابل شناسایی نیستند.

دوباره چشم‌هارا باز کنيد و از آن فضاي مبهم بيرون بياييد و واقعيت‌ها را ببينيد.به‌ياد بياوريد که تا به حال از چه‌چيز در اين شهر ناراحت شده‌ايد و كدام رفتارهاي همشهريان و حتي دوستانتان آزارتان داده است؟ به آن‌ها دقت کنيد؛ اين کار در آن فضاي مبهم قابل تشخيص نبود.

يعني بي‌توجهي به رفتارهاي شهروندي، مثل زندگي با همان چشمان نيمه‌باز است. اين موضوع را در فضاي مجازي با برخي از نوجوانان مطرح کرديم. گزيده‌ي پاسخ‌هاي نوجوانان را مي‌خوانيد.

فاطمه از کودکي ياد گرفته که در وسايل نقليه‌ي عمومي جايش را به بزرگ‌ترها بدهد، اما هم بيش‌تر دوستان او و هم برخي ديگر، خيلي اين‌طور رفتار نمي‌كنند.

او مي‌گويد كه حتي وقتي دکتر مي‌روم مي‌بينيم همراهان سالم بيمارها، روي صندلي‌ها نشسته‌اند و بيمار جديدي که وارد مي‌شود با اين‌که حال و روز خوبي ندارد، جايي براي نشستن پيدا نمي‌كند، اما کسي هم براي او بلند نمي‌شود، خيلي ناراحت مي‌شوم.

ايليا چندبار موقع خريدن نان با مشکل روبه‌رو شده است. براي اين‌که بعضي‌ها خيلي راحت مي‌آيند و جلوي او مي‌ايستند؛ مثلاً آسمان را نگاه مي‌کنند و خودشان را به آن راه مي‌زنند که انگار او را نديده‌اند.

اميرعلي از آن‌ها که در پياده‌رو بي‌توجه راه مي‌روند و به ديگران تنه مي‌زنند ناراحت است. چندبار شده که وسايل او از دستش افتاده است.

پريا از ماشين‌هايي که رعايت حال عابران پياده را نمي‌کنند عصباني است. او مي‌گويد كه حتي وقتي از روي خط عابر هم رد مي‌شود باز بعضي ماشين‌ها سرعتشان را زياد مي‌کنند تا از او جلو بزنند.

سپهر هم بعضي وقت‌ها به خريد كه مي‌رود با کساني مواجه مي‌شود که از او ديرتر آمده‌اند، اما زودتر پولشان را حساب مي‌کنند و مي‌روند. سپهر از دست اين‌ها ناراحت مي‌شود.

هستي از آن‌ها که بلند‌بلند با تلفن صحبت مي‌کنند، لجش مي‌گيرد. بعضي وقت‌ها مثل او در مترو درس مي‌خوانند و اين صداها بسيار آزاردهنده است.

برديا سخت از زباله‌ريختن ناراحت است. مادرش به او ياد داده که در خيابان زباله نريزد. او حتي به دوستانش تذکر داده و هميشه براي رفتگراني که نيمه‌شب‌ها خيابان را جارو مي‌زنند نگران است.

پارسا از راه‌بندان بيزار است و حاضر است مسيري طولاني را پياده برود، اما در راه‌بندان و ترافيك سنگين نماند. البته پسرعمه‌ي او حتي راه چند دقيقه‌اي را با ماشين مي‌رود و به‌نظرپارسا امثال پسرعمه‌ از عوامل سنگيني ترافيک تهران هستند.

سوگل هميشه از ديدن بچه‌هايي که سرچهاراه‌ها گل مي‌فروشند ناراحت مي‌شود. او دوست دارد اين بچه‌ها مثل خود او در ماشين پدر و مادرشان بنشينند و درس بخوانند و راحت باشند.

سمانه بارها با مترو سفر کرده و در ساعت‌هاي شلوغ که همراه با مادرش از خريد باز مي‌گشتند، مردمي را ديده که عمدي ديگران را هُل مي‌دادند. البته بعضي وقت‌ها از اين حالت خنده‌اش گرفته اما بعضي‌وقت‌ها اين هل‌دادن‌ها باعث شده به او احساس خفگي دست بدهد.

محمدرضا از دست كساني ناراحت است که براي نوجوان‌ها حق بازي قايل نيستند. او وقتي با دوستانش در پارک فوتبال يا واليبال بازي مي‌کند، معمولاً بعضي از افراد و يا خانواده‌ها ايراد مي‌گيرند. اما او و دوستانش ناچارند براي بازي به نزديک‌ترين بوستان محل زندگي‌شان بروند؛ چون در کوچه هم كه گل‌کوچک بازي ‌کنند، عده‌اي به آن‌ها اعتراض دارند.

ساحل، نگران باغچه‌هاي خشکيده است. او از اين که آدم‌ها جلوي خانه‌شان درخت مي‌کارند و آن را آبياري نمي‌کنند، ناراحت مي‌شود.

و... صادقانه بگويم وقتي پرسش‌هايم را با نوجوانان از طريق تلگرام در ميان گذاشتم، باورم نمي‌شد اين‌همه به رفتارهاي شهروندي توجه داشته باشند. اميدوارم  با اين نکته‌سنجي‌ها در آينده شهر در دست شهرونداني باشد که آداب شهروندي را مي‌دانند.

کد خبر 374718

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha